زهرا شریعتی | شهرآرانیوز؛ در این روزهای داغ اول تابستان، بار دیگر کنکوریها در تب وتاب رقابت برای ورود به دانشگاهها هستند، اما گذشته از حاشیههای مختلف کنکور و احوالات کنکوری ها، معمولا این سؤال ذهن «ازکنکورگذشته ها» را به خودش مشغول میکند که این رقابت چقدر عادلانه است و آیا همه دانش آموزان از فرصت برابر برای ورود به دانشگاه به ویژه دانشگاههای تراز اول برخوردارند یا فقط عدهای خاص شانس دارند.
پاسخی که جدیدترین آمارها به ما میدهد، عجیب وغریب، اما واقعی است. سهم ۹۷.۵ درصدی مدارس نیمه دولتی و غیردولتی در قبولی کنکور با وجود تحصیل ۱۵ درصد دانش آموزان در این مدارس، ما را بر آن داشت تا ضمن گفتگو با دو نخبه مشهدی به بررسی چندوچون آن بپردازیم که نتیجه را در ادامه میخوانید.
دکتر رمضان روحانی، دانش آموخته رشته نانوتکنولوژی و مدرس دانشگاه فردوسی که با رتبه ۱۹ کنکور سراسری و از مدارس دولتی منطقه پنجتن وارد دانشگاه صنعتی شریف شده، معتقد است: فلسفه ایجاد مدارس غیرانتفاعی، کمک به عدالت محوری سیستم آموزشی بود تا دانش آموزانی که سطح یادگیری ضعیف تری نسبت به دیگران دارند، در این مدارس و کلاسهای کم تعداد آن و با هزینه والدین از آموزشهای بیشتر و بهتری برای رشد خود برخوردار شوند تا هم حق آنها در مدارس دولتی ضایع نشود، هم دولت هزینه اضافی برای آنها نکند.
این هدف اولیه خوب بود و مشکلی نداشت، اما مسئله از جایی ایجاد شد که این مدارس در گذر زمان از هدفشان منحرف و به محلی برای درس خواندن فرزندان دهکهای پردرآمد تبدیل شدند؛ زیرا خانوادههای پردرآمد با وجود توان مالی خوب، دلیلی برای تحصیل فرزندشان در مدارس دولتی با کلاسهای شلوغ، کیفیت آموزشی نه چندان مناسب، امکانات کم و... نمیدیدند. به این ترتیب، مدارس غیرانتفاعی به مکان تحصیل اقشار پردرآمد و مدارس دولتی هم به تنها انتخاب تحصیل برای اقشار ضعیف و کم درآمد تبدیل شدند.
به گفته این مدرس دانشگاه، به مرور که هزینه کرد اقشار پردرآمد برای تحصیل فرزندانشان بروز و ظهور بیشتری یافت، علاوه بر مدارس غیرانتفاعی، مدارس غیردولتی دیگری مانند استعدادهای درخشان، شاهد و مدارس نمونه دولتی یا نیمه دولتی نیز ایجاد شدند که امکانات و خدمات بیشتری نسبت به مدارس عادی دولتی ارائه میدادند.
به این ترتیب، تعیین کننده بودن سطح درآمد خانواده در محل و چگونگی تحصیل دانش آموز بیش ازپیش شد تا جایی که امروز بیش از ۸۰ درصد دانش آموزان (که بیشتر در خانوادههای متوسط به پایین از لحاظ درآمد قرار دارند) در مدارس دولتی تحصیل میکنند که معلمهای آنها به دلیل نظام توزیع ناعادلانه، سطح خوبی ندارند و خانوادهها نیز، چون هزینهای پرداخت نمیکنند، توقع چندانی از این مدارس ندارند.
نتیجه چنین وضعیتی نسبت معکوس قبولی کنکور شده است؛ یعنی طبق اعلام سازمان سنجش، در سال ۱۴۰۱ با وجود تحصیل بیش از دوسوم دانش آموزان در مدارس دولتی، سهم آنها از قبولی کنکور (رتبههای کمتر از ۳ هزار)، فقط ۲.۵ درصد بوده است. همچنین، طبق اعلام سال ۱۳۹۹ دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۵۵ درصد ورودیهای دانشگاه صنعتی شریف (رشتههای مهندسی) از دهک درآمدی دهم جامعه (درآمد ماهانه مثبت ۱۰۰ میلیون تومان) بوده اند که نشان میدهد در کشور ما موفقیت و رشد تحصیلی و به تبع آن جایگاه اجتماعی، به جای استعداد، نسبت مستقیمی با درآمد خانواده دارد و صندلیهای دانشگاههای تراز اول کشور معمولا به ثروتمندان جامعه اختصاص دارد.
دکتر روحانی، سخت ترشدن سؤالات کنکور در سالهای گذشته را از عوامل مؤثر در تفاوت فاحش قبولی مدارس دولتی با غیردولتی یا نیمه دولتی در دانشگاهها میداند: اقشاری که توان مالی دارند، به راحتی از شیوهها و امکانات گوناگون مانند معلم و کلاس خصوصی، کتب کمک درسی، آزمونها و... استفاده و آمادگی لازم را کسب میکنند و هرچه سؤالات سختتر شود، ولو استعداد لازم را هم نداشته باشند، مشکل خاصی برایشان ایجاد نمیشود و در رقابتی نابرابر با اقشار متوسط یا محروم قرار میگیرند که توان چنین هزینه کردی را ندارند.
در نتیجه، دانش آموزان متوسط یا ضعیف از دهکهای درآمدی بالا میتوانند در بهترین دانشگاههای کشور درس بخوانند و ضریب ورودشان به عرصههای مدیریتی و تصمیم گیری کشور بیشتر باشد؛ اما دانش آموز مستعد از دهک درآمدی پایین محکوم به قبول نشدن یا قبولی با رتبههای بیشتر در دانشگاههای سطح چندم است. از طرفی، باتوجه به اینکه در حوزههای تصمیم ساز کشور کمتر افرادی از دهکهای پایین داریم، قوانین معمولا توسط دهکهای بالا و به نفع آنان تدوین و مصوب میشود و خود همین یک دور باطل ایجاد میکند که ممکن است بخشی از آن هم تعمدی باشد.
این نخبه جوان که با وجود قرارگرفتن خانواده اش در دهک یک درآمدی، سکونت در حاشیه شهر و تحصیل در مدارس دولتی، با اعتقاد به اینکه تنها راه خروج دانش آموزان محروم از چرخه فقر، داشتن تحصیلات عالیه است، توانسته است جزو درصد ناچیز قبولی مدارس دولتی در کنکور قرار بگیرد و بر این باور است که دانش آموزان مناطق محروم، صرفا از نظر مالی محروم هستند و افراد مستعد بسیاری میانشان وجود دارند، اما با ورود ناگزیر به سیستم آموزشی ضدعدالت با امکانات و کیفیت آموزشی نامناسب و به حاشیه رفتن در سیستم ناعادلانه ارزیابی آموزشی (کنکور)، از رشد متناسب با استعداد خود محروم میمانند.
شاهد مثال او بر این ادعا، آمار تجربی است که بعد از چندین سال ارائه مشاوره انتخاب رشته رایگان برای دانش آموزان محروم به دست آورده است: در این سالها که برای بیش از هزار دانش آموز محروم انتخاب رشته کرده ام، فقط سه نفر از آنها رتبه برتر (آن هم بین ۴۷ تا ۳۰۰) داشتند و بقیه رتبههای بالای ۱۰ هزار بودند که بعد از صحبت با والدین این سه نفر، متوجه شدم هر سه در مدارس غیردولتی تحصیل کرده اند.
دکتر روحانی در ادامه، اصلاح نظام توزیع نیرو و امکانات آموزشی را راهکاری برای رفع این نابرابری معرفی میکند و میگوید: ما در مشهد حتی شاهدیم در ظاهر مدرسه غیردولتی برند با بهترین معلمان و امکانات آموزشی در مناطق محروم راه اندازی میشود، اما به دلیل هزینههای زیاد آن، مردم منطقه امکان استفاده را ندارند و در نتیجه باز هم پذیرش این مدارس محدود به محلات برخوردار شهر میشود، درحالی که این گونه مدارس در مناطق محروم باید هزینه کمتری از مردم منطقه دریافت کنند یا افراد مستعد را رایگان پذیرش کنند.
دکتر سید علی حسینی، دیگر نخبه مشهدی از محله طرق، با رتبه ۷ کارشناسی و رتبه ۲۰ دکترا در رشته کامپیوتر گرایش هوش مصنوعی نیز سیستم کنونی آموزش و کنکور را نوعی تداوم نظام برده داری میداند و معتقد است همان طور که در دورهای از تاریخ، شاهد نظام برده داری بودیم که معتقد بود خانوادههای برده یا رعیت حق رشد و آموزش ندارند، اکنون نیز در قرن ۲۱ همین تفکر وجود دارد، منتها، چون دیگر نمیتواند حق آموزش را سلب کند، تعیین میکند که محرومان در کجا درس بخوانند و در کجا نخوانند تا تصمیم گیران و اداره کنندگان جامعه و صاحبان سرمایه همچنان عدهای خاص باشند.
او اضافه میکند: از آنجا که تعریف درست و مشخصی از عدالت آموزشی نداریم، روزبه روز بی عدالتی در این حوزه بیشتر میشود؛ مثلا میگویند همه اقشار مردم امکان ورود به مدارس استعدادهای درخشان (سمپاد) را دارند، درحالی که حتی زمان آزمون ورودی آن برای عموم مشخص نیست.
از طرفی، اگر دنبال عدالت آموزشی هستیم، راهکار بلندمدت آن، حذف مدارس غیردولتی است، چراکه اصولا جداسازی دانش آموزان نخبه از دانش آموزان عادی یا ضعیف درست نیست؛ زیرا تحقیقات ثابت کرده است دانش آموزان از یکدیگر یاد میگیرند و با جداسازی نخبگان، عملا دانش آموزان دیگر را از یادگیری از او محروم میکنیم. بااین حال، شاید به دلیل آورده مالی مدارس نمونه و استعدادهای درخشان که به سود دولت است، این روند همچنان ادامه دارد.
این نخبه موفق که خودش در مدارس دولتی تحصیل و فقط در آستانه کنکور به زحمت از کلاس تست زنی استفاده کرده است، میگوید: در سیستم آموزش وپرورش به حدی خودرأیی و اعمال سلیقه وجود دارد که مثلا اگر مدیرکل نباشد، اتفاق خاصی نمیافتد، معلمان خودشان انتخاب میکنند کجا تدریس کنند که مسلما بیشتر مدارس غیردولتی یا سمپاد را ترجیح میدهند تا ضمن برخورداری از امکانات بهتر، به کلاس خلوت تر، کار راحت و دسترسی بیشتر به کلاسهای خصوصی برسند. درحالی که انتظار میرود این گونه معلمان دست کم به ازای هر مدرسه غیردولتی یا سمپاد، در یک مدرسه دولتی نیز حاضر شوند.
معضلات مدارس دولتی
دکتر حسینی، شلوغی کلاسها و نبود فرصت برای معلم به منظور تدریس مناسب و رسیدگی به همه دانش آموزان، اشتغال مدیر به امور مربوط به تأمین مالی مدرسه به جای برنامه ریزی و ارتقای آموزشی، کامل نبودن چارت نیروی انسانی و حضورنداشتن مشاور، معاون پرورشی، نبود یا ضعف امکانات آموزشی و معلمان را از موارد مؤثر در کیفیت آموزشی نامناسب مدارس دولتی معرفی و در پاسخ اینکه آمار زیاد قبولی مدارس غیردولتی حاصل توان علمی دانش آموزان آن هاست یا توان مالی شان، تأکید میکند: زمان ما در دهه ۷۰ و ۸۰ قبولی در کنکور سختتر بود، اما با تلاش و کوشش میسر میشد و خود من با اینکه پذیرش دانشگاههای دولتی در رشته ام فقط بیست سی نفر بود، با تلاش بیشتر پذیرفته شدم، درصورتی که اکنون به جای بار علمی فرد، معمولا کلاس کنکور تعیین کننده قبولی است.
او که در قالب طرح پویش، به اتفاق دیگر نخبگان محله برای نوجوانان مستعد کلاسهای کمک آموزشی برگزار میکند، به آنان توصیه میکند هم زمان با تحصیل از کارکردن غفلت نکنند.